وضعيت كار و فضاي كاري به شكل دردناكي مزخرف و ازار دهنده است، كيفيت دارد به فنا مي رود و شر و ور نويسي براي توليد انبوه و افزايش كميت به صورت تصاعدي پيش مي رود.
گزارش نويسي رو دوست داشتم اصلن بعضي وقت ها دلم لك مي زند براي نوشتن ولي انقدر مانع و به قولي عوامل درون و برون سازماني از همه طرف فشار مي اورد كه فاتحه نوشتن را هم خوانده ام.
مثل قبل ترها حتي حس وفادارانه اي هم به شغلم ندارم بس كه جنس من با فضاي اين روزها و ادم هاي اين دوران هم خواني ندارد.
مانده ام كي مي رسد ان روزي كه محكم پشت پا بزنم به همه چيز.
يه زماني مي گفتم نمي تونم دوام بيارم ولي الان تنها ناراحتيم از نبودن تو اين فضا دلتنگيم براي چند تا حوزه اي كه خيلي براشون زحمت كشيدم، دانشگاه و ناجا.
هيج دلبستگي به اين فضا و ادم هايش ندارم، بس كه ناگفتني است دردهاي اين روزها با وجود بشرهاي دوپاي فرصت طلب.
از ان طرف دلم جيغ مي كشد براي درس، براي زجر كشيدن هاي در شب امتحان، براي جزوه هاي ناقص و براي كتاب هاي ورق نخورده تا شب هاي سگي امتحان.
فردا خردادي دوباره شروع مي شود، هم ماه هاست كه چشم انتظار امدنش هستم وهم نگران از امدنش.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر