آبان ۰۸، ۱۳۸۹
صدای پاییز هم در نمی آید
آبان ۰۷، ۱۳۸۹
حالمان دچار خرکیفی مضاعف شد
آبان ۰۶، ۱۳۸۹
دوستی های تازه
این چند روزه روزی دو تا سه برنامه خبری داشته ام و رسما خیلی خسته شده ام!
از دانشگاه می پری زندان از زندان نیروی انتظامی بعد اوقاف بعد دوباره دانشگاه بعد دوباره ناجا. خلاصه رسما له شدم این چند روز.
بعضی وقت ها می شود چند روز پشت سر هم هیج برنامه خبری نیست ولی یک روزهایی هم بس که ترافیک برنامه ها زیاد است به فنا می روی.
خلاصه امروز دو تا برنامه بیشتر نبود ولی واقعا خسته بودم و خوابم می آمد، بیشار حستگی روزهای قبل بود. پیرینت خبر را که دیدم خودم فهمیدم دارم منگ میزنم یکی دو تا اشتباه دارم و جا انداختن کلمات. همه اش از خستگی است، از زیر چشمم در رفته دبیر هم خسته است دیگر.
قید بقیه خبرها را می زنم و پیش به سوی خانه. اینجا را که باز می کنم یک مهمان تازه داشته!
اعتراف می کنم که از دیدن اینکه یکی به تعداد نظرها اضافه شده خیلی خیلی خوشحال می شوم، خرکیف شده ام. دیگر خبری از دوستان قدیمی وبلاگیم نیست جز محمدرضا.
جدا دوست دارم دوستان جدید ویلاگی پیدا کنم.
آدرس اینجا را به هیچ دوستی از آنهایی که اطراف خودم هستم ندادم، فک می کنم اینجوری خیلی راحت ترم.
آبان ۰۴، ۱۳۸۹
معجونی به نام یارانه ها
آبان ۰۳، ۱۳۸۹
اینجوریا
مهر ۲۳، ۱۳۸۹
شهر خالی است از...
ای مگس عرصه سیمرغ...
مهر ۲۲، ۱۳۸۹
حوزه بندی
یکی از بچه ها دانشگاه قبول شده و از این شهر رفته.
امروز جلسه ای گذاشتن برای تقسیم حوزه های کاریش.
چه کار کنم بیشتر حوزه های کاریش با روحیات من هیچ سنخیتی ندارد، مثلن بسیج، سپاه، جهاد کشاورزی و...
یکی دیگر از همکاران کنارم نشسته و هی می گوید پس چرا حوزه های کاری تو از همه کمتر است؟ چرا از حوزه های کاریش بر نمی داری؟
این ها فعلن روی کاغذ است، احتمالن در عمل اتفاق ها شکل دیگری خواهد افتاد.
همین دو هفته گذشته من فقط برنامه چند تا از حوزه های کاری خودم را رفته ام با اینکه هفته ناحا بود بچه های معاونت اجتماعی خودشان خبرها را فرستادن و من رفتم برای پوشش حوزه های کاری این و آن!
همین ها که دم از همکاری می زنند و تعداد زیاد حوزه هایشان فرصتی شده برای ادعای پرکاریشان بهتر است آمار همین چند مدت اخیر را چک کنند ببینند اوضاع و احوال چطور است؟!
به هیچ وجه من الوجود با حوزه والی خونه کنار نمی آیم، نمی توان تحملشان کنم چه برسد به فهمیدنشان!
حرف ها بسی تکراری، شعاری، عوام فریبانه! اصلن گفتن ندارد که چه زجری است تنظیم حرف هایی که مدام در هر جلسه و در هر جایی تکرار می شوند.
مثل قبل ترها نیستم،آن زمان که فکر می کردم دور شدن از فضای کار برایم سخت است، این روزها مدام به رها کردنش فکر می کنم احتمال می دهم این اتفاق دیر یا زود بیفتد! تحملش دارد هر روز دردناک تر می شود، ددددددددددددددددددرد نااااااااااااااااااک تر.
______________________________________
شهر دوباره پر شده از بنر، انگار با نصب این بنرها شهر مقدس می شود.