اردیبهشت ۳۰، ۱۳۸۹

الي و حوض لجن گرفته

تنها نشسته ام تو خونه به وقت گذروني. بي پولي رو ديدم هيج حسي ندارم فقط كمك كرد 110دقيقه بگذره

. معلومه خيلي حالم خوب، نع؟ -------------------

رفتم كلمه رو خوندم، انگار هر لحظه خبرها بدتر تر هم مي شود. هي دارم از داخل يه جورايي كه جورش هم ناگفتني است گر مي گيرم.

مامان اينا رفتند خارج از شهر ختم يكي از اقوام، مژك هم كلاس داشته و هنوز برنگشته. اين وسط الي مونده و يه حوضه لجن گرفته.

هیچ نظری موجود نیست: