اردیبهشت ۲۵، ۱۳۸۹

خيابان خر مستي ها

قبل ترها نوشته بودم كه چقدر اين خيابان را دوست دارم و حالا اين عشق و علاقه چند برابر هم شده، دچار خرمستي و يه جورهايي خرمشنگي مي شوم از نفس كشيدن در اين خيابان. امروز عصر واقعا فوق العاده بود، هنوز در خركيفيش دارم نفس مي كشم همراه با يك ليوان اب پرتفال خنك و كيك فنجوني. بقي اش براي بعد. فك كن اگه ولو نشده بوديم روي ان نيمكت و كمي قبل تر اگر تصميم نگرفته بوديم كه مسيرمون رو كج كنيم به طرف همان نيمكت، هيجكدام از ان اعضاي شبكه را هم نمي ديديم. همان اثر پروانه اي. سادوما! فردا اول باغ جهان نما بعدش كافه.

۱ نظر:

Unknown گفت...

هستمت هم مست من!
راستی دموکراسی تو روز روشن هم رو پرده اومده... حسابشو داشته باش...