شهریور ۲۱، ۱۳۸۹

رویاهای کوچک شده این روزها

فکر می کردم یک روز کاری آرام پیش رو دارم ولی نتیجه اش شد روزی که رسما به اعصابم گه زده شد بس که حرص خوردم و خود خوری کردم.
این جریان سازی های کثیف خبری که هر روز هم بیشتر می شود جز اعصاب خوردی و صرف انرژی چه نتیجه ای دارد؟ کی قرار است بفهمند؟!
رسیدن به یک روز آرام به دور از این جوسازی ها و جریان سازی های خبری هم شده است یک رویا، چقدر رویاهای این روزهایمان کوچک شده اند!
شب ساعاتی را با یک نفرچت می کنم، بهتر می توانم نفس بکشم.
تلفنی هم نمی شود حرف زد، این روزها دلم فحش دادن و بد و بیراه گفتن می خواهد، حداقلش سبک می شوم، اتفاق دیگری که نمی افتد!!!
یعنی اگر این ارتباطات دیجیتالی نبود بشری مثه من می خواست چه غلطی بکند؟ احتمالن می رفت توی تیمارستانی جایی دراز کش می افتاد.
قبل ترها نوشتن با خودکار آن هم از چپ به راست آرامم می کرد ولی حالا قدرت نوشتن با خودکار را از دست داده ام.
نوشتن روی کاغذ گاهی عصبیم می کند، تمرکزم را بهم می ریزد.
ساعت 23:30 شنبه شب است خوابم نمی آید، بر عکس دلم چایی هم کشیده.
راستی دارم کتاب مارک و پلو را می خوانم سفرنامه های منصور ضابطیان به برخی کشورها.
قبل ترها تعدادی از آنها در مجله چلچراغ چاپ شده بود و خوانده بودمشان.
بعضی وقت ها لازم است کتاب هایی بخوانی فقط برای لذت بردن نه اینکه حتما بخواهی دنبال نکته ای یا نمی دانم هزار چیز دیگر باشی.
باید دراز بکشی روی تختت و بعضی جاها به شخصیت ها حسادت کنی، بعضی جاها بگویی کوفتت بشه و بعضی جاها بگویی خوش به حالت رقیق.
دارم با همین نور صفحه مانیتور لپ تاپ می نویسم روشنایی اتاق بقیه را اذیت می کند، اهل خانه زود می خوابند و از آن طرف هم صبح زود بیدارند.

هیچ نظری موجود نیست: