شهریور ۱۹، ۱۳۸۹

دلتنگی ها

صبح خدا رو شکر اتفاق خاصی نیفتاد، تازه مصلا یه جورایی خلوت تر از همیشه بود.

تا اطراف مسجدِ رفقا هم رفتم ولی پایه ای نداشتم که جلوتر بروم یا بروم نزدیک تر و سر و گوشی آب بدهم.

مدت هاست که پشت سر امام نماز نمی خوانم، از همان خرداد 88.

خطبه ها که تمام می شود سریع از مصلا خارج می شوم.

ظهر جمعه است نشسته ام پشت سیستم، نوشته های نوه را خواندم خسته است و درگیر.

می روم سراغ وب دوستان قدیمی که حالا از هم دور شده ایم.

جالب است تولد وب اکثرمان سال 86 است.

امیر، رها، کتایون، آیدین، محدثه هم آرشیوش را برداشته.

مرجان حالا بیش از یکسال است که نمی نویسد.

امیر متاهل و کتایون رسما علائم عاشق شدنش را اعلام کرده است.

رها چند ماهی است که نمی نویسد و طاهره انگار بی حس و حال تر شده برای نوشتن.

محدثه حتما سر گرم درس و دانشگاه است، آیدین هم که می نویسد

محمدرضا همچنان فعال است و از علی دیگر خبری نیست.

قبل ترها اگر مدتی نبود و اسباب کشی می کرد به جایی دیگر خبری از حال و احوالش می داد، ولی این بار انگار خیلی دور شده!خیلی.

دلم برای دوستان وبلاگی قدیم ، مونس هم بودن ها، دور هم بودن ها، به هم امید و انگیزه دادن ها تنگ شده.

********

ص.ا هم معتکف پرده غیب شد.

هیچ نظری موجود نیست: