تیر ۰۵، ۱۳۸۹

آشنای قدیمی

رو صفحه گوشیم یک مسج آمده با شماره ای نا آشنا با جمله ای که فقط از یه آشنای قدیمی بر می آد.
در جوابش می نویسم مطمئنم آشنای قدیمی هستی و به دستور حاکم بزرگ خودت را معرفی کن.
پیش شماره تهران می افتد روی گوشی.
یک دوست قدیمی شاعر از همان دوستانی که از وبلاگ سال های ربوده شده با هم دوست شدیم و همان چند سال قبل هم یه جورایی بی خیالش شدم.
فک کنم از طریق مرد چشم گربه ای، حال او را هم می پرسد.
برایم جالب است بعد این همه سال یهویی یه نفر حالم را می پرسد! می گه تعجب نکن یهو دیدی 10 ساله دیگه هم تماس گرفتم.
بیشتر وقتا که دلم از رفتار آدم ها می گیرد یا یک اتفاق ناحوشایند می افتد سر و کله یک دوست قدیمی که به هیچ وجه انتظارش را ندارم
پیدا می شود.
این بار اول نیست، ولی بشتر وقتا در همین شرایط روحی و روانی که هستم صدای بعضی دوستان قدیمی را بعد از سال ها می شنوم یا بعد از سال ها مسجی از آنها دریافت می کنم.
از ته دلم خوشحال می شوم از اینکه با گذشت این همه سال اسم و شماره ام را حذف نکرده اند یا می گردند و پیدایش می کنند! اونم تو شرایطی که من اصلن انتظارش رو ندارم.
در بیشتر موارد ما دوستان صمیمی با هم نبودیم یا تنها ارتباطمان از طریق کامنت های وبلاگ بوده ولی اینکه بعد از مدت ها یکی به یادت باشد و مسجی بدهد یا زنگ بزند حس فوق العاده ای دارد.
ممنون که زیر چشمی به فکر حال و احوال من هستی.

هیچ نظری موجود نیست: