از بی حوصلگی و الافی دارم توی وب های قدیمی تک چرخ می زنم خیلی از آن وبلاگ ها دو تا سه سالی می شود که آپ نشدن، کپک زده اند.
می روم سراغ وب های جدید رفقا، رسما خر کیف می شوم از این که وبش آپ شده، فک می کردم فراموشش کرده ولی انگار نع.
واقعیت این است که یک فضای رخوت و رکود این شهر را، آدم های آن را، حتی خیابان هایش را گرفته.
جدا شدن از این فضا و دل کندن از آن نیاز به یه انرژی فوق العاده داره، به انگیزه به امید.
تنفر از فضای رسانه ای که خودم در آن کار می کنم( نه ذات کارم) شده انگیزه ای که دوباره برگردم سمت درس و دانشگاه.
اصلن امروز صبح یهویی کلی دلم برای ترجمه تنگ شد، یادم هست استاد ترجمه مطبوعاتی همیشه تشویقمان می کرد، از معدود کلاس هایی بود که از نشستن در آن لذت می بردم! رسما وقتی ترجمه ام تشویق استاد را به دنبال داشت خرکیف می شدم.
حالا دلم برای همه آن روزها تنگ شده، زمانی که تازه فارغ التحصیل شده بودم می گفتم توبه کردم از این که برگردم سمت درس و دانشگاه! دو ترم آخر فشارها خیلی زیاد بود، حق خوری و لگد مال کردن حق هم کم نبود.
ولی حالا بعد از دو سال تجربه کار ، می فهمم و خوب درک کردم که فضای زیرآب زنی، مدام رنگ عوض کردن و حزب باد بودن فضایی نیست که بتوانم در آن کار کنم.
چقدر هر روز حرص بخورم، چقدر اعصاب خوردی و چقدر سوءاستفاده.
تازه مدام انگ دولتی بودن را هم باید تحمل کنم، دیروز شد یکسال از زمانی که رسما حکم عدم نیاز به من امضا شد.
که هم باید از این طرف بخوری هم از آن طرف.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر