تیر ۱۱، ۱۳۸۹

درد و دل های خودمانی

یک زمانی من بودم با یک آدرس ایمیل و یک وبلاگ.
ولی حالا باید هر از چندگاهی برای فرار از دست آنهایی که مدام دلشان می خواهد در زندگیت سرک بکشند کوله بارت را ببری جای دیگری پهن کنی.
جوری شده که مدام باید آدرس ها و پسوردهای جدید را جایی بنویسم.
مثلن اولش می گویم این آدرس فقط مختص فلان دوستان است بعد نمی دانم چه می شود که یهویی لیستی از آدم های مختلف ستون سمت چپ ردیف می شود.
بعد احساس می کنم دارند زیادی دخالت می کنند در همه چیز، احساس می کنم زیادی پر رو می شوند می روم آدرس های جدید می سازم.
امروز یه آدرس جدید ساختم بعد یادم اومد سه تا آدرس دیگه هم داشتم که ازشون استفاده نکردم.
کاش یک دستگاهی وسیله ای چیزی بود که آدم ها حد خودشان را به عنوان یک همکار یا دوست می دانستد.
توی فضای کاری من دوست به معنایی که خودم به آن باور دارم ندارم، همکار هستیم و نمی خواهم کسی هم پا را فراتر از این حد بگذارد هر چند همکارها هم درجه بندی هستند.
شاید یکی از همکارا به من اعتماد کرده باشد و من برایش در حد یک دوست باشم ولی برای من همه آنها همکارند و بس.
دوست ندارم زیاد با آنها قاطی شوم از باندهایی که دارند و از رفتارهای خاله زنکاه اشان و کلن از شخصیت هایی که دارند خوشم نمی آید.
راستش از روابط های پسچیده ای هم که وجود داند و گاهی بین صحبت ها لو می رود می ترسم.
دوست دارم در فاصله ای دور از آنها به کارهای خودم مشغول شوم ولی می ترسم از اینکه الکی الکی پای مرا هم وسط ماجراجویی ها و روابط شان بکشند.
من دو سه تا وست از دوران دانشگاه دارم و چند تا دوست دیگرم هم دوستانی هستند که اگر چه زمانی در فضای مطبوعات بوده و یکیشان هم الان هست ولی دوستی های ما فراتر از این فضا بوده و هست.
دلم نمی حواد این فضای رسانه لطمه ای بزند به دوستی های خودمان، به خیابان گز کردن های طولانی مان، به بستنی شکلاتی خوردن هایمان و خرمستی هایمان.

هیچ نظری موجود نیست: