مهر ۲۲، ۱۳۸۹

حوزه بندی

یکی از بچه ها دانشگاه قبول شده و از این شهر رفته.

امروز جلسه ای گذاشتن برای تقسیم حوزه های کاریش.

چه کار کنم بیشتر حوزه های کاریش با روحیات من هیچ سنخیتی ندارد، مثلن بسیج، سپاه، جهاد کشاورزی و...

یکی دیگر از همکاران کنارم نشسته و هی می گوید پس چرا حوزه های کاری تو از همه کمتر است؟ چرا از حوزه های کاریش بر نمی داری؟

این ها فعلن روی کاغذ است، احتمالن در عمل اتفاق ها شکل دیگری خواهد افتاد.

همین دو هفته گذشته من فقط برنامه چند تا از حوزه های کاری خودم را رفته ام با اینکه هفته ناحا بود بچه های معاونت اجتماعی خودشان خبرها را فرستادن و من رفتم برای پوشش حوزه های کاری این و آن!

همین ها که دم از همکاری می زنند و تعداد زیاد حوزه هایشان فرصتی شده برای ادعای پرکاریشان بهتر است آمار همین چند مدت اخیر را چک کنند ببینند اوضاع و احوال چطور است؟!

به هیچ وجه من الوجود با حوزه والی خونه کنار نمی آیم، نمی توان تحملشان کنم چه برسد به فهمیدنشان!

حرف ها بسی تکراری، شعاری، عوام فریبانه! اصلن گفتن ندارد که چه زجری است تنظیم حرف هایی که مدام در هر جلسه و در هر جایی تکرار می شوند.

مثل قبل ترها نیستم،آن زمان که فکر می کردم دور شدن از فضای کار برایم سخت است، این روزها مدام به رها کردنش فکر می کنم احتمال می دهم این اتفاق دیر یا زود بیفتد! تحملش دارد هر روز دردناک تر می شود، ددددددددددددددددددرد نااااااااااااااااااک تر.

______________________________________

شهر دوباره پر شده از بنر، انگار با نصب این بنرها شهر مقدس می شود.