آبان ۰۷، ۱۳۸۹

حالمان دچار خرکیفی مضاعف شد

طبق آخرین لیست کشک کاری من عید غدیر بود ولی دیشب یکی از همکارها زنگ زده که اگر می شود برنامه کشکمان را عوض کنیم و تو به جای من برو!
هی هی، ما هم که نه گفتنمان نمی آید قبول می کنیم و رسما تمام روز جمعه امان به فنا می رود.
نماز جمعه از لحاظ روحی و روانی آزار دهنده است شاید یکی یا دوبارش را بتوان گذشات پای تجربه ولی بیشتر از آنش واقعا درناک می شود.
یعنی فقط منتظرم برسد به دعاهای خطبه دوم تا فلنگ را ببندم.
نه اینکه روزهای جمعه ای که خانه ام خیلی خوش خوشانم باشد، نه ولی نماز جمعه خیلی انرژی می گیرد! از یک طرف وقتی که وارد مصلا می شوی و می روی کنار اتاقی می نشینی، این زن های ور وره جادو زرتی می ایند کنارت می نشینند و هی حرف می زنند و هی حرف انگار نه انگار که باید به خطبه ها گوش دهند! بعد از آن طرف مجبوری به خطبه ها هم کامل گوش کنی و این خودش کلی انرژی می گیرد.
خلاصه که نمازجمعه از آن برنامه های انرژی بر است، بدون یارانه.
ولی حالا حدودای ساعت 19 است که آمده ام خانه و پریدم اینجا و بسی خر کیف شدم از دیدن اسم محدثه و آیدین.
خیلی خوشحال شدم خیلی! احساس می کردم فراموش شده ام ولی حالا که خسته رسیده ام خانه و آمدم سری به اینجا زدم کلی ذوق مرگ شدم! چقدر خوب که هستید رفقای قدیمی.

۱ نظر:

کف دست گفت...

با رفقای قدیم نماز جمعه خیلی حال میده .نه ؟!